نمیدونم چرا این روز ها انقدر به ادما فکر میکنم و دربارشون مینویسم . شاید بخاطر اینه من توی ادم ها غرق شدم واین اصلا خوب نیست قبل تر که بیشتر در خودم و اصولا چیز هایی به جز ادما بودم انقدر ذهنم به بی کجایی کشیده نمیشد . ادم ها خوبن . عجیبن و از همه مهم تر من هم ادمم یکی از جنس همه اما متفاوت . ما همه با هم تفاوت داریم و همین ما رو جالب و قابل تحمل کرده . این شاید قسمتی از تصور من قبل از اینکه تو ادمای جدید خودمو پیدا کنم بود . تصور من منظورم با مسئله ی تفاوت بین ادم هاست . چون حالا دیگه نیست . دنیام داره پر میشه از نوجوون هایی مشابه هم . اصلا انگار خودشون متوجه این نیستن که دچار مرض تقلید دسته جمعی شدن . نوع حرف زدناشون ، کلاس گذاشتناشون ، لباس های گاهی عجیبشون ، صفحه های مجازیشون ، جمله هاشون ، خواسته و ارزوهاشون و خیلی چیز های دیگه .
دیگه کسی خودش نیست . کی میدونه شاید منم دچار این مرض واگیر دار بشم . زود . شاید خیلی زود .
من بیشتر از ادما فرار میکنم تا بیشتر خودم باشم .
مثل هم بودن بیشتر اذیتم میکنه اما مهم نیست که من اذیت میشم یا نه چون شخصیت و رفتار ادما کاملا دست خودشونه . دارم به خروجی ادمای اطرافم فکر میکنم . به اینده هاشون که دیگه اون موقع بیشتر از حالا چیزی حس نمیشه . چون دیگه چیز جدیدی نیست . شاید دیگه اون موقع ادم ها کارهای خوب و بد رو در یک راستا و مثل هم انجام بدن تا از هم متفاوت نباشن .
اما راستش حقیقت اینه که تفاوت زیباست و این فکر که ادم های متفاوت توان برقراری ارتباط باهم رو ندارن هم یک فکر اشتباست .
شباهتی که اکتسابی باشه و خودمون بخاطر یکی شدن براش تلاش کنیم من رو یاد ماست مالی کردن های بچگیم میندازه . فکر میکنم دیگه حله و کسی از کارم بویی نبرده . اما همه فهمیده بودن و چیزی نمیگفتن چون همه اشتباه میکنن مثل من . مثل هم .
کاش بتونم اینو جلوی همه ی ادماهایی که خودشونن و تو چنین ادم هایی گم شدن فریاد بزنم و بگم دنیا شما هارو می خواد . نخواید عین اینا باشید .
کاش همه چیز بوی ثبات به خودش بگیره .
درباره این سایت