گل داوودیه من !
امشب که اینو برات مینویسم دُرست ۲۴ ساعته که نه دیدمت و نه باهات صحبت کردم . خاک بر سَرَت . ۲۴ ساعت لذت هم صحبتی با من رو از دادی . ۲۴ ساعت نتونستی از صدام لذت ببری و از بیانیه هام استفاده کنی . یا تایپ کندم رو توی فضای مجازی تحمل کنی . و یا حتا گیج بازی ها و اون سوال های بی ربطمو . ۲۴ ساعته که به صورت سورئال گونه ای از دوستات برام صحبت نکردی و طراحیِ مزخرفمو تو سرم نکوبیدی .
زُجیه ی عزیز نمیدونم در این مدت چه غلطی کردی اما اینو بدو که تو هیچوقت اجازه نداری بدون من شیر موز بخوری و یا مسیر مطهری تا خیابون بعثت رو پیاده بیای . حتا با اولیات . دیگه من نمیدونم از یه جایی به بعدش رو با تاکسی بیا؛ تاکسی زرد . خلاصه این شهر کوفتی به من و تو خیلی تاکسی زرد بدهکاره . شب ها قبل خواب از خدا تقاضای پول کن شاید فردا شیر موز ما به اب انبه ارتقاع پیدا کرد . من دارم سعی میکنم که وقتی خندم میگیره گشاد نخندم ، اما نمیتونم و امیدوارم توهم هرگز نتونی .
گل داوودیه من شبها اندکی زود تر بکپ تا مجبور نباشی تا غروب بخوابی و فرصت طلاییه در کنار من بودن رو از دست بدی . دختر خوبی باش و شبها مسواک بزن و روز ها موهای میمون گونه ات رو شونه کن تا از غَضَب و خشم خدا در امان باشی .
راستی امروز دیگه اسنپ مارکت دلتنگم نشد و خیلی تنها تر شدم . اما توی خیابون یه خانم جوان به من یه شاخه گل دادن که یه کاغذ دور گل پیچیده شده بود و درباره ی خمس و کاراهای خوب نوشته بود که فقط شصت ثانیه روی من تاثیر مثبت گذاشت . اما خوشحالم کرد و جای خالیه اسنپ مارکت رو برام پر کرد .
از خدا می خوام اون چند تا ادم درست درمون دورت رو برات نگهداره .
ستای عزیز دل تَنگِتُم .
دیگه بسه .
شب بخیر .
.
.
.
|
درباره این سایت